معنی روستایی در استان بوشهر

حل جدول

روستایی در استان بوشهر

رودفاریاب


بوشهر

مرکز استان بوشهر


مرکز استان بوشهر

بوشهر


بندر استان بوشهر

دیلم

کنگان


شهر استان بوشهر

دیلم


شهری در استان بوشهر

آب‌پخش، آبدان، امام حسن، انارستان، اَهرم، برازجان، بُردخون، بَردستان، بندر بوشهر، بندر دَیِّر، بندر دیلم، بندر ریگ، بندر سیراف، بندر کنگان، بندر گناوه، بنک، تنگ ارم، جَم، چُغادَک، خارک، خورموج، دالکی، دِلوار، ریز، سعدآباد، شبانکاره، شُنبه، عسلویه، کاکی، کلمه، نخل تقی، وحدتیه

آب پخش، آبدان، امام حسن، انارستان، اَهرم، برازجان، بُردخون، بَردستان، بندر بوشهر، بندر دَیِّر، بندر دیلم، بندر ریگ، بندر سیراف، بندر کنگان، بندر گناوه، بنک، تنگ ارم، جَم، چُغادَک، خارک، خورموج، دالکی، دِلوار، ریز، سعدآباد، شبانکاره، شُنبه، عسلویه، کاکی، کلمه، نخل تقی، وحدتیه

فرهنگ عمید

روستایی

مربوط به روستا: لباس روستایی،
از مردم روستا، دهاتی: مرد روستایی،
[مجاز] ساده‌لوح، احمق،

لغت نامه دهخدا

روستایی

روستایی. (ص نسبی) باشنده ٔ ده یعنی دهقان. (آنندراج) (غیات اللغات). قروی. (مهذب الاسماء). اهل ده. (از فرهنگ شعوری). دهاتی و دهقان. (ناظم الاطباء). آنکه در روستا نشیند:
روستایی زمین چو کرد شیار
گشت عاجز که بود بس ناهار.
دقیقی.
طوطی بحدیث و قصه اندر شد
با مردم روستایی و شهری.
منوچهری.
برآن روستایی گره هر که بود
برآشفت و زیشان یکی را ربود.
(گرشاسب نامه).
گر شاه تویی ببخش و مستان
چیز از شهری و روستایی.
ناصرخسرو.
یکی روستایی ازهر را سلام کرد. (تاریخ سیستان).
روستایی گاودر آخر ببست
شیر آمد خورد و بر جایش نشست.
مولوی.
چو دشمن خر روستایی برد
ملک باج و ده یک چرا می خورد.
سعدی (بوستان).
یکی روستایی سقط شد خرش
علم کرد بر تاک بستان سرش.
سعدی (بوستان).
نه آن شوکت و پادشاهی بماند
نه آن ظلم بر روستایی بماند.
سعدی (بوستان).
بفریبد دلت بهرسخنی
روستایی و غرچه را مانی.
بدیعی.
خوش بباید بر آن امیر گریست
که بتدبیرروستایی زیست.
اوحدی.
- روستایی طبع، کسی که طبعش چون روستایی است. کنایه از تنگ نظری و خست طبع است: ابوالحسن عقیلی نام دارد و جاه و کفایت اما روستایی طبع است. (تاریخ بیهقی).
- روستایی گیرشدن، بحیل روستاییان دچار گشتن. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
حاکم بسخن روستایی گیرد اما رها نکند. (جامع التمثیل از امثال وحکم دهخدا).
روستایی اگر ولی بودی
خرس در کوه بوعلی بودی.
سعدی (از امثال و حکم دهخدا).
روستایی را بگذار تا خود گوید.
سنایی (از امثال و حکم دهخدا).
روستایی را حمام خوش آمد. (از امثال و حکم دهخدا)، این مثل را در محلی گویند که کسی بجایی و بکاری چنان مشغول شود که نخواهد که بهیچ وجه ترک آن کند یا از آنجا بیرون آید. (از آنندراج).
روستایی را عقل از پس میرسد. (از امثال و حکم دهخدا).
روستایی را که رو دادی کفش بالا می کند. (جامع التمثیل از امثال و حکم دهخدا).
روستایی رسوایی است، روستاییان بیشتر آبدهان و چغل باشند یا غالباً در کارها هلالوش و هایاهوی را دوست دارند. (امثال وحکم دهخدا).
روستایی عید دیده. (جامع التمثیل از امثال و حکم دهخدا).
روستایی وقتی گوزید گرد می نشیند، در مورد کسی گفته میشود که وقتی کار از کار گذشت تازه بفکر اصلاح یا خطای از دست رفته می افتد. (فرهنگ عوام).
عشق تو و سینه ٔ چو من کس
طاوس و سرای روستایی.
انوری (امثال و حکم دهخدا).
طمع روستایی بحرکت آمد. (امثال و حکم دهخدا).
گرهی را که یک روستایی زند صدشهری نتواند باز کرد، یعنی مردمان روستا بسیار گربز و محتالند. (از امثال و حکم دهخدا). || عوام و ارباب حرفه و فرومایگان. (لغت محلی شوشتر). || جمعیت مردمان خواه برای تماشا و خواه برای کاری. (لغت محلی شوشتر). || (حامص) دهقانی. (لغت محلی شوشتر). دهگانی. که بتازی دهقانی شود. (از شرفنامه ٔ منیری). باین معنی منسوب به روستا بمعنی دهقان است. رجوع بروستا شود. || زندگانی و تعیش در روستا. (ناظم الاطباء). و رجوع به روستا شود.


بوشهر

بوشهر. [ش ِ] (اِخ) شهر بوشهر. مرکز شهرستان بوشهر است که در انتهای شمال باختری شبه جزیره ٔ بوشهر واقع شده است. محل اولیه ٔ شهر مزبور در 12کیلومتری محل فعلی و نام آن ری شهر بوده که در زمان نادرشاه از لحاظ مناسب بودن محل برای بندرگاه و ساختمان شهر، محل فعلی انتخاب گردیده و در زمان کریم خان زند توسعه یافته است. قبل از احداث بندر شاپور و کشیده شدن خطآهن سرتاسری، این بندر از لحاظ نظامی و اقتصادی دردرجه ٔ اول اهمیت بوده و حالیه بصورت بندر درجه ٔ دوم درآمده است. فاصله ٔ این شهر تا شیراز 295 و تا بندرلنگه در حدود 600 کیلومتر است. عمق دریا در اطراف این بندر، کم میباشد و بهمین علت کشتی های بزرگ جنگی وتجارتی، قادر به پهلو گرفتن در بندرگاه شهر نیستند و ناگزیرند بفاصله ٔ 6 الی 8 کیلومتری بندرگاه لنگر بیندازند. آب مشروب شهر از باران و یک رشته قنات که بوسیله ٔ لوله وارد شهر میشود، تأمین میگردد. سکنه ٔ شهر 30542 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).

بوشهر. [ش ِ] (اِخ) شهرستان بوشهر یکی از شهرستان های هشتگانه ٔ استان هفتم است که از جنوب و باختر به خلیج فارس و از خاور به شهرستان لار و فیروزآباد و از شمال خاوری به شهرستان کازرون محدود میشود. ارتفاعات معروف این ناحیه عبارتند از: قله ٔ کلات بوریال در ناحیه جنوبی تنگستان (به ارتفاع 830 متر)، قله ٔ دررنگ درناحیه ٔ کنگان کو، کجور (به ارتفاع 1603 متر)، کوه بزیر در خاور برازجان (به ارتفاع 1420 متر) و کوه کنیگان در همان ناحیه (به ارتفاع 2600 متر) و کوه سیاه در صحرای دشت پسنگ (به ارتفاع 1500 متر). از رودخانه های مهم این شهرستان میتوان رود مند، رود حله، رود شور و رود اهرم را نام برد. این شهرستان از هفت بخش: بخش مرکزی، برازجان، اهرم، خورموج، کنگان، دیلم، گناوه تشکیل یافته و کلاً دارای 633 قریه و قصبه و 221000تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).

واژه پیشنهادی

از جاذبه‌های گردشگری استان بوشهر

عمارت ملک بوشهر

عمارت کلاه فرنگی بوشهر

بافت شهر بوشهر

معادل ابجد

روستایی در استان بوشهر

1916

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری